غزل ....نقش تنهایی
کشیدم نقش تنهایی سپـــــردم غم به جان خویش
زدم رنگ غروب گــونه به روی سایبان عشق
خودم آن را بــــنا کردم بــگــفتم قسمتم این بود
زدم تیری چو زهـــر آلود به چشم دیدبان عشق
نبود راهی به جزاینکه بگویم روزگار این است
ولی غــــافــل چه میداند بلند است نردبان عشق
زمستان از خیال تو کــــشــیــدم نقش سرما بود
قدمهایت گـــذارم مــــــن به روی دیدگان عشق
بگو قــــاسم دمی از عشق فراموش کرده شاید
نوشتی صد غـــزل امــــا نگفتی از زبان عشق
قــــــــــــــــاسم رنجبــــــــــــــــــــر